جدول جو
جدول جو

معنی پی سپر شدن - جستجوی لغت در جدول جو

پی سپر شدن
(هَُ)
پی سپر شدن راهی، محل عبور واقع گردیدن. پیموده شدن:
حافظ سر از لحد بدرآرد بپایبوس
گر خاک او بپای شما پی سپر شود.
حافظ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی سپر کردن
تصویر پی سپر کردن
پی سپار لگدمال کردن، پایمال کردن، پی سپار کردن
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ بْ بَ)
پی سپار کردن. با پای رفتن. از روی آن گذشتن: پی سپر کردن راهی را، پا سپر کردن. پیمودن آنرا. رفتن بر آن. وطء، لگدمال کردن. پایمال کردن. پیخستن. لگدکوب کردن. پایکوب کردن
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ)
پی جو شدن. رجوع به پی جو شدن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ شَ / شِ دَ)
رهسپار شدن. کنایه از رفتن. (ازیادداشت مؤلف). رجوع به رهسپار شدن و ره سپر شود
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ بْ بَ)
پشت گردنی زدن. قفا زدن. سیلی زدن بپشت گردن کسی. لت زدن
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ)
پایمال کردن. (آنندراج) ، رفتن:
چه چاره ست تا این ز من بگذرد
پی ام اختر بد مگر نسپرد.
فردوسی.
به شخّی که کرگس بدو نگذرد
برو گور و نخچیر پی نسپرد.
فردوسی.
کافر کشته بهم برنهی و تابه تبت
بسم باره بکافور همی پی سپری.
فرخی
لغت نامه دهخدا
پی سپر شدن راهی. محل عبور واقع شدن آن پیموده گشتن: حافظ سر از لحد بدر آرد بپایبوس گر خاک او بپای شما پی سپرشود. (منسوب به حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی سپر کردن
تصویر پی سپر کردن
با پای رفتنپیمودن (راهی را)، لگد مال کردن پایمال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی جور شدن
تصویر پی جور شدن
پی جوی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی سر زدن
تصویر پی سر زدن
پشت گردنی کسی را قفا زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی سپردن
تصویر پی سپردن
پایمال کردن، رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی سپردن
تصویر پی سپردن
((~. س ِ پَ دَ))
پایمال کردن، عبور کردن
فرهنگ فارسی معین